از دهه 1940 و پس از جنگ جهاني دوم همين مطبوعات و رسانه‌هاي ليبرال به تناقض‌هاي آشکاري برخورده‌اند که با مباني ليبراليسم هم‌خواني ندارد.

 مشرق -  رسانه‌هاي ليبرال در قرون گذشته سردمدار ترويج آزادي بيان و عقيده درکشورهاي دنيا بوده‌اند. در اين دوران حکومت‌ها و شخصيت‌هاي متعددي به وسيله همين رسانه‌ها دشمن آزادي بشر يا مخالف حقوق بشر قلمداد شده‌اند. اما از دهه 1940 و پس از جنگ جهاني دوم همين مطبوعات و رسانه‌هاي ليبرال به تناقض‌هاي آشکاري برخورده‌اند که با مباني ليبراليسم هم‌خواني ندارد.

 

اشاره
رسانه‌هاي ليبرال در قرون گذشته سردمدار ترويج آزادي بيان و عقيده در کشورهاي دنيا بوده‌اند. در اين دوران حکومت‌ها و شخصيت‌هاي متعددي به وسيله همين رسانه‌ها دشمن آزادي بشر يا مخالف حقوق بشر قلمداد شده‌اند. اما از دهه 1940 و پس از جنگ جهاني دوم همين مطبوعات و رسانه‌هاي ليبرال به تناقض‌هاي آشکاري برخورده‌اند که با مباني ليبراليسم هم‌خواني ندارد. به نظر مي‌رسد مدعيان آزادي در اين ميدان به ورطه شکست نزديک شده‌اند. اين نوشتار به روند شکل‌گيري اين نوع رسانه‌ها و تناقض‌هاي پديد آمده در اصول و فلسفه رسانه‌هاي ليبرال مي‌پردازد.
طبق نظريه نويسندگان کتاب "چهار تئوري مطبوعات "1 چهار الگوي رسانه‌اي در دنيا حضور دارند که در اين ميان الگوي رسانه ليبرال گوي سبقت را از هم‌رديفانش ربوده و در دو قرن اخير به گفتمان اول رسانه‌اي تبديل شده است. چهار الگوي مزبور عبارتند از:
1. اقتدارگرا (توتاليتاريسم) يا يکه‌تاز که قديمي‌ترين الگوي رسانه‌اي و مطبوعاتي به شمار مي‌آيد؛
2. الگوي ليبرال يا همان آزادمنش (ليبراليسم)؛
3. الگوي رسانه با مسؤوليت اجتماعي؛
4. الگوي رسانه کمونيسم و سوسياليسم.(2)
در اين ميان تئوري و الگوي سوم (رسانه با مسئوليت اجتماعي) در حقيقت همان رسانه ليبرال است که مورد بازبيني قرار گرفته است. توسعه رسانه ليبرال به قرن 16 ميلادي و تحولات اين قرن بازمي‌گردد؛ تحولات و عواملي که باعث شد گفتمان ليبراليسم در رسانه پديدار گردد. در قرن 16 ميلادي در اروپا و سپس در ايالات متحده آمريکا ليبراليسم و افکار ليبرال و آزادمنشانه در بين متفکران و روشنفکران هواداران بسياري يافت و به همين دليل رسانه را نيز تحت تأثير خود قرار داد. انقلاب صنعتي در غرب دومين عامل ايجاد رسانه ليبرال قلمداد مي‌شود. به واقع از قرن 16 و 17 ميلادي و بخصوص در قرن 18 ميلادي رشد سريع صنعت در اروپا و ايالات متحده باعث شد تا صنعت به ياري رسانه بشتابد و پيام‌هايي که تا آن زمان به دشواري انتشار مي‌يافت، در تيراژ وسيعي به تمام نقاط دنيا فرستاده شود.
عامل ديگري که مي‌توان آن را يکي از عوامل شکل‌گيري رسانه ليبرال دانست، سرمايه‌داري و کاپيتاليسم است. سرمايه‌داري از قرن 16 ميلادي در مقابل فئوداليسم شکل گرفت و با قوت گرفتن گفتمان سرمايه‌داري و کاپيتاليسم، رسانه ليبرال و آزادمنش تقويت شد؛ امّا مهم‌ترين عاملي که به رسانه ليبرال رونقي ويژه بخشيد و از قرن 18 و 19 رواج يافت، "استعمار " بود.
استعمار که امروزه نيز به شکلي ديگر در جهان نمايان است، از قرن 18 ميلادي آغاز شد و کشورهاي قدرتمند را بر آن داشت تا ديگر ممالک را غارت کنند؛ غارتي که از سرمايه‌هاي ملي آن کشورها شروع شد و به غارت سرمايه‌هاي فکري و فرهنگي آن ملل انجاميد.3 طبق نظريه کتاب "چهار تئوري مطبوعات "، الگوي رسانه ليبرال از ذهن فيلسوفان و متفکراني چون جان لاک، جان ميلتون، جان استوارت ميل و توماس جفرسون سرچشمه گرفت. در واقع قرن 16 ميلادي اولين تجربه مطبوعات ليبرال در مقابل مطبوعات اقتدارگرا بود، در قرن 17 پايه‌هاي فلسفي آن را بنيان‌گذاري کردند و در قرن 18 بود که مطبوعات ليبرال عملاً به وجود آمد.4
استعمار با ورود به کشورهاي ديگر فرهنگ خود از جمله رسانه ليبرال و تفکر ليبراليسم را نيز به کشورها تحميل مي‌کرد. براي نمونه در کشورهايي چون ايران ، مصر و ترکيه مطبوعات عمري کوتاه دارند و به طور کلي يک پديده عرفي و سکولار (غير ديني) و به صورت يک حرفه و صنعت وارداتي از غرب و در شکل نماينده دموکراسي و مدرنيته اروپا به اين جوامع معرفي شده است.
دو روزنامه اوليه مصر را ناپلئون بناپارت پس از تصرف اين کشور در قاهره منتشر کرد و اولين روزنامه فارسي زبان در هندوستان تحت سلطه انگلستان (بريتانيا) انتشار يافت.
نخستين مطبوعات در ترکيه ابزار اصلاحات اروپايي در امپراطوري مسلمان عثماني بودند.5 در استعمار جديد نيز ايالات متحده تهاجم رسانه‌اي فرهنگي را يکي از ارکان سياست خارجي و جهاني خود اعلام کرد و صدور "الگوي مطبوعات آمريکا " به همه دنيا به ويژه کشورهاي اروپايي و جهان سوم تحت دکترين "جريان آزاد اطلاعات " توسعه و شدت يافت.6
تفکر ليبرال مي گويد: هر انساني حقوق فردي و آزادي دارد و بايد به اين آزادي احترام گذاشته شود؛ بنابر اين بايد آزادي افکار و آزادي بيان وجود داشته باشد.
علاوه بر آن يکي از پايه‌هاي مهم ليبراليسم، مالکيت است؛ يعني هر فرد اين آزادي را داشته باشد که نسبت به توانايي خود هر چه مي‌تواند در مالکيت داشته باشد.7
مالکيت و آزادي بيان، دو رکن ليبراليسم کلاسيک بود. البته اين امر در محيطي ناعادلانه شکل گرفت. يا به عبارتي ديگر، اگر چه ظاهر اين دو رکن، پسنديده و عادلانه به شمار مي‌آيد، اما در باطن ناعادلانه است؛ زيرا در ليبراليسم کساني که قدرت مالي بيش‌تري دارند و مي‌توانند تملکات خويش را روز به روز افزايش دهند و همين طور کساني که افکار جديدي دارند، از فضاي ايجاد شده نفع بيش‌تري مي‌برند. شايد از بُعد ديگر، ليبراليسم اين‌گونه تفسير شود که مالکان و صاحب‌نظران براي آزادي بيش‌تر خود اين مکتب را راه‌اندازي کرده‌اند.
در اين فضا رسانه‌هاي ليبرال روز به روز فراگيرتر شدند. در اوايل قرن 19 ميلادي تيراژ روزنامه‌هاي دنيا به ميليون رسيد و راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت رسانه‌هاي جديدي بودند که در ساية تئوري‌ رسانه ليبرال رشدي سريع يافتند.
 

رسانه‌هاي ليبرال پنج کاربرد و وظيفه را براي خود تعريف کرده‌اند: 8
1.اطلاع رساني
2.تشکل افکار عمومي
رسانه ليبرال بايد محيطي را به وجود آورد که مسائل مهم در آن به بحث و مناظره گذاشته شود و جامعه و افکار عمومي با اين امور درگير شوند.
3.انتقال فرهنگ
رسانه ليبرال بايد در مدت زماني معين بتواند فرهنگ را از يک نسل به نسل ديگر انتقال دهد و به اين انتقال فرهنگ کمک کند. در واقع کاري که در جامعه سنتي به عهده نهاد خانواده است، در ليبراليسم بر عهده نهاد رسانه قرار داد. بنابر اين رسانه ليبرال مي‌تواند هر آن‌چه را صلاح مي‌داند، از نسلي به نسل ديگر منتقل کند.
4.سرگرم کردن و تفريح مردم
مردم بايد سرگرمي داشته باشند و رسانه وسيله سرگرمي و تفريح براي عموم است.
5. ابزار سوداگري و کسب درآمد
محتويات رسانه يک کالا است؛ بنابر اين مي‌توان از رسانه براي توسعة تجارت بهره برد. اما با اين تعاريف از رسانه به ويژه با نگاه به وظايف چهارم و پنجم رسانة ليبرال يک تناقض آشکار پديدار مي‌گردد: اگر رسانه وسيله سرگرمي و داد و ستد است و محتويات آن يک کالاي تجاري به شمار مي‌آيد، پس نقش رسانه به عنوان يک فعاليت اجتماعي چيست؟ به همين دليل است که هرچه از قرن 16 و 17 ميلادي به سمت قرن بيستم پيش مي‌آييم با کمال تعجب در مي‌يابيم توانايي اجتماعي رسانه روز به روز کاهش و ابتذال و قدرت داد و ستد آن افزايش يافته است. به واقع در يک قرن اخير الگوي رسانه‌هاي ليبراليسم گرفتار يک سلسله تناقض‌هاي بزرگ و بحراني شده است؛ سرگرم کردن مردم و سوداگري وظيفه اصلي مطبوعات و رسانه شده ، نه اطلاع‌رساني و نظارت بر امور و رفاه اجتماعي.
عوامل اقتصادي، انحصار‌طلبي و تکنولوژي به تعطيلي بسياري از مطبوعات انجاميده، به طوري که تعداد روزنامه‌ها در آمريکا و اروپاي غربي در نيم قرن اخير 50 درصد کاهش يافته است. براي مثال، 90 درصد شهرهاي آمريکا بيش از يک روزنامه و ناشر ندارند. در پايتخت آمريکا فقط دو روزنامه منتشر مي‌شود: "واشنگتن پست " که به يک کمپاني عظيم رسانه‌اي متعلق است و "واشنگتن تايمز " که در سطح و تيراژي بسيار پايين‌تر انتشار مي‌يابد و به کليساي يونيفيکيشين (Unification) تعلق دارد. 9
پس از جنگ جهاني دوم متفکران دنيا متوجه مي‌شوند که رسانه‌ها به جايگاه عجيبي رسيده‌اند. در واقع آزادي برابر است با پول و هر که توان سرمايه‌گذاري بيش‌تري دارد، آزادي بيش‌تري در اختيار دارد.
بايستي گفت در آستانه قرن بيستم، آزادي مطبوعات (رسانه) با مشکل بزرگي مواجه شده بود و آن خود آزادي بيان و انديشه نبود بلکه عدم توانايي افراد مختلف و شهروندان در تکثير به ويژه توزيع جمعي عقايد و افکار و انديشه‌هايشان بود که تحت وضعيت سياسي و اقتصادي روز محدود شده بود. آزادي براي کساني بود که ميليون‌ها و ميلياردها دلار سرمايه داشتند و عقايد و افکار خود را به صورت کالا به بازاري عرضه مي‌کردند که شهروندان مشتري و مصرف کننده آن به شمار مي‌رفتند.10
در اين‌جا معادله‌اي قابل تأمل پديد مي‌آيد که به مقدمه‌اي کوتاه نياز دارد. پايه و ساختار رسانه ليبرال، يک رسانه سرمايه‌داري و خصوصي است. به عبارتي ديگر، دولت بايد کم‌ترين دخالت را در رسانه داشته باشد و اين جنبه خصوصي بودن و بازرگاني بودن رسانه را پيش مي‌کشد. حال اين سؤال پيش مي‌آيد که اگر دولت به رسانه‌هاي ليبرال کمک نکند، هزينه راه اندازي و ادارة رسانه ليبرال از چه منبعي تأمين مي‌شود؛ آگهي بازرگاني!
بنابر اين معادله‌اي ايجاد مي‌شود که روزنامه بايد فراگير و داراي تيراژ بالا باشد تا آگهي جذب کند. آگهي پول را به رسانه تزريق مي‌کند تا هزينه‌ها تأمين شود. پس جايگاه اجتماعي رسانه کاهش مي‌يابد و موقعيت تجاري آن تشديد مي‌گردد. رسانه بايد مخاطب خود را راضي نگه دارد؛ پس کارکرد خود را در امور اصلي و اجتماعي کاهش مي‌دهد و بُعد ابتذال و سرگرمي رسانه شدت مي‌گيرد.11
به واقع، وقتي سهامداران يک رسانه منفعت مالي و سود کافي نداشته باشند رسانه تعطيل خواهد شد؛ بنابر اين رسانه بايد سود دهي داشته باشد و سوددهي فقط از راه راضي نگاه داشتن مخاطب امکان‌پذير است. بدين دليل بود که متفکران پس از جنگ جهاني دوم تصميم به بازنگري در رسانه ليبراليسم گرفتند و به اين نتيجه رسيدند که "بايد در قرائت ليبراليسم تجديد نظر شود ". يکي از اسناد پژوهشي انتشار يافته مربوط به سال 1947 ميلادي است که گزارش "کميسيون آزادي مطبوعات " در ايالات متحده مي‌باشد.12
اين گزارش با عنوان "مطبوعات آزاد و مسؤول " منتشر شد. نويسندگان اين گزارش که در يک کميسيون مرکب از سيزده شخصيت معروف علمي دانشگاهي و مدني نوشته شده بود، يک سؤال اصلي را مطرح کردند که با حمله و انتقاد شديد ناشران و صاحبان شرکت‌هاي مطبوعاتي و رسانه‌اي مواجه شد.
 

سؤال بزرگ کميسيون اين بود: "چرا آزادي مطبوعات در خطر است؟ "
پاسخ اين گروه به سؤال مذکور، بسيار قابل تأمّل است.
1. افزايش مطبوعات به عنوان رسانه گروهي هيچ دليلي براي اين‌که آن‌ها نماينده خواسته‌ها و اطلاعات مورد نياز مردم باشند نيست. اين سر و صداي مطبوعات است نه مردم.
2. امتياز مطبوعات در دست ناشران آن‌هاست و ايشان اغلب به دنبال احتياجات خود هستند و نه جامعه. به طور صريح مطبوعات در خدمت مردم نيستند بلکه در خدمت صاحبان و جناح‌هاي سياسي و اقتصادي هستند.
3. آزادي مطبوعات، آزادي و حق انتشار روزنامه يا مجله نيست بلکه حق مردم در سودمند بودن محتويات آن‌ها است. حق انتشار با حق دريافت اطلاعات صحيح و مفيد براي اجتماع و حقّ دانستن و دسترسي به منابع قدرت، دو موضوع کاملاً جدا هستند.
در واقع اين کميسيون به اين نتيجه بسيار جالب رسيد که محتويات يک رسانه ليبرال نبايد به طور کامل مطابق با خواسته‌هاي مخاطب باشد بلکه رسانه ليبرال بايد آن چيزي را که جامعه به آن احتياج دارد به مخاطب ارائه کند. بنابر اين اگر خود رسانه‌ها اين کار را انجام ندهند دولت بايد در اين مهم دخالت کند!
اين نظريه که به تئوري "مسؤوليت اجتماعي رسانه‌ها " معروف شد، اعتراض‌هاي بسياري را در ايالات متحده برانگيخت؛ چرا که با قانون اساسي اين کشور تعارض داشت. اما بعد از گذشت قرون 16 تا 19 و در قرن بيستم پايه‌هاي فکري رسانه‌هاي ليبرال متزلزل شد و تناقض‌هاي آشکار اين تفکر باعث رواج نظريه "مسؤوليت اجتماعي رسانه‌ها " گرديد که به صراحت با اصول ليبراليسم کلاسيک منافات دارد. اگرچه معتقدان به اين نظريه در اصل به فلسفه ليبراليسم وفادارند اما قرائتي متفاوت از ليبرال کلاسيک را به جامعه عرضه کردند. امروزه نزديک به 95 درصد رسانه‌هاي آمريکا، اروپا و اکثر کشورهاي دنيا بر مبناي زير ساخت‌هاي رسانه ليبراليسم فعاليت مي‌کنند؛ ولي پايه‌هاي اين تئوري متزلزل شده است؛ تزلزلي که بايد انديشمندان، روشنفکران و قشر تحصيل‌کرده امّت اسلامي را از افتادن در دام ليبراليسم بر حذر داشته، آنان را بر آن دارد تا به تعليمات صحيح اسلامي متوسل شوند؛ چرا که "عموم انسان‌ها ميان منطق حس و منطق عقل و منطق ديني که مبتني بر فطرت است سرگردانند و اين سرگرداني قلمرو حاکميت ليبراليسم است. "13
براي جلوگيري از غلبه ليبراليسم بايد با اين تفکر مبارزه کرد که "ما بايد آن‌گونه حرکت کنيم که پسند دنياي امروز و مجامع بين‌المللي است ".14

-----------------

پي نوشت ها:

1. scharamm / wibur: for Theories of the press - 1950 sibert, freds and Peterson, The odore and
2. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانه‌هاي اسلامي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 40.
3. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
4. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانه‌هاي اسلامي، ص 41.
5. همان، ص 28.
6. همان، ص 39.
7. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
8. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانه‌هاي اسلامي، ص 52.
9. همان، ص 51 و 52.
10. همان، ص 30 و 31.
11. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
12. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانه‌هاي اسلامي، ص 32.
13. سيدمرتضي آويني، حلزون‌هاي خانه به دوش، تهران، ساقي، چاپ چهارم، 1380، ص 54.
14. همان، ص 33.

-----------------

* فصلنامه پويا، شماره‌8(ويژه جوان، هويت، رسانه) سيد ياسين هاشمي

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس